پوریای ولی ( محمودخوارزمی ) پهلوان نامی .. صوفی و شاعر ایرانی است که در ورزشهای زورخانه ای و منش پهلوانی از بزرگان سرزمین پارس بشمار میرود....
برخی محل تولد او را اورگنج ( از شهرهای خوارزم ) و برخی گنجه و برخی دیگر بر اساس مکتوبی قدیمی از دوره صفوی او را از مردم سلماس و خوی میدانند لیک در مورد محل تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست....
پوریای ولی در جوانی کشتی میگرفت و پیشه پوستیندوزی و کلاهدوزی داشت. در همان زمان جوانی، به شهرهای گوناگون اسیای میانه ، ایران و هندوستان سفر کرد و همه جا کشتی گرفت و به پهلوانی نام یافت. درباره دگرگونی روحی پوریای ولی روایتهای فراوان آوردهاند. بطور کلی زندگی پوریای ولی با افسانه درآمیخته است.پوریای ولی در میان ورزشکاران ایران نمونهای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یک پهلوان، بلکه در مقام یک قدیس در میان مردم جایگاهی والا دارد....
اورده اند نیمه شبی که فردایش پوریای ولی باید با جوان پهلوانی از هند کشتی میگرفت جهت خواندن نماز از خانه خارج و بسوی مسجد روان گشت در نیمه راه صدای گریه و ناله پیرزنی توجه اورا جلب کرد به جلو رفت و گفت چه شده ای مادر چه نیازی داری و از چه رو پریشانی؟؟؟؟ پیر زن در همان حال بیان کرد پسری دارم که بسیار تنومند و نیرومند است و به شهرهای مختلف میرود و با پهلوانان دیگر کشتی میگیرد و شکر خدا تا امروز هماره پیروز بوده لیک اکنون پهلوانی به هند امده تا فردا با پسرم کشتی بگیرد که نامش پوریای ولیست و شنیده ام بسیار نیرومند است اینک دعا میکنم فرزندم پیروز شود.... پوریای ولی لبخندی زد و با مهربانی پیرزن را دلداری داد و گفت ناراحت نباش به یاری خدا فردا دعایت مستجاب میشود و از انجا دور شد و تا مدتی با خود کلنجار رفت که اگر فردا حریف ان جوان هندی بود چه باید بکند و ایا باید بر او غلبه کند و یا بخاطر دل پیرزن عمل دیگری انجام دهد.... پس از مدتی تصمیم خود را گرفت فردای انروز در گود کشتی با جوان هندی سرشاخ شد همین که پنجه در پنجه او انداخت متوجه شد که بسیار از او نیرومندتر است و براحتی میتواند پشت اورا بخاک برساند لیک بیاد تصمیم خود افتاد و بیاد اورد پهلوان واقعی ان است که بر نفس خویش غلبه کند.... پس مدتی با جوان در گود چرخید تا کسی ندارد او به عمد میبازد و سپس خود را مغلوب جوان هندی ساخت.... دوستان پوریای ولی که از قدرت واقعی او اگاه بودند متعجب ماندند.... همین که جوان هندی پشت اورا بخاک رسانید و بروی سینه اش نشست گویا درهای حکمت برویش گشوده شد و پاداش غلبه بر نفس را مشاهده نمود.... چند روز بعد حاکم شهر میهمانی ترتیب داد و پوریای ولی را دعوت نمود و در ان هنگام جوان هندی وارد شد و خود را روی دست و پای پوریای ولی افکند و بازوبند را به او تقدیم نمود و گفت که چگونه شیفته جوانمردی و بزرگمنشی و گذشت او شده و در همان حال دانسته که به عمد و به چه دلیل در برابر او شکست خورده.... اوازه پهلوانی و گذشت پوریای ولی در همه جا پیچید و تا امروز همگان از او بعنوان پهلوانی با صفات برجسته انسانی و جوانمردی و فداکاری میشناسند....
مقبرهٔ او در شهر خیوه ، ۲۵ کیلومتری جنوب شهر اورگنج مرکز استان خوارزم ازبکستان میباشد. این مقبره خود یک مجموعهٔ فرهنگی - تاریخی است و در فاصلهٔ قرنهای هشتم تا چهاردهم هجری (۱۴ تا ۲۰ میلادی) برای بزرگداشت نام پهلوان محمود ساخته شده است. چنانکه در آن نواحی رسم بر این است که پس از مراسم ازدواج برای تبرک به زیارت آرامگاه او میروند.
شهرت پوریای ولی تنها به دلیل پهلوانیهایش نیست بلکه مردم منطقه او را به داشتن ویژگیهای نیکوی اخلاقیِ معلم، مرشد، صوفی و مرد خدا میشناسند. آرامگاه او از پر رونقترین مکانها در منطقه است که هر روز مردم کثیری از اطراف فرارود و به ویژه خوارزم برای زیارت و راز و نیاز با خدای خود به آنجا میروند. گفتنی است که در ایشان قلعه امیران و صاحب منصبان زیادی مدفوناند اما امروزه از هیچ یک از آنها نامی برده نمیشود و تنها نام پهلوان محمود پوریای ولی و آرامگاهش همچنان زنده است....
منبع:http://www.parsilegends.blogfa.com/
نظرات شما عزیزان:
|